دشت های دور

آن روز داشتم برای کارن تعریف می‌کردم که از وقتی یادم می‌آید هرکداممان یک طرف بودیم،دور از هم با کیلومترها فاصله..گویی غم غربت و دوری با ما عجین است..

امروز با مامان، تصویری حرف زدم. سر سجاده بود داشت نماز میخواند.دلم برای دیدن روی ماهش تنگ است، دلم برای آغوش  بی‌دریغش تنگ است.

مامانم،غم دلم، گفتی سوزن به انگشتت رفته و من همه ش فکر میکردم چطور پیشت نیستم، چطور پیش هم نیستیم...

هزاران بار از دور می‌بوسمت.

برایم بمان.

 

جمعه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۹ |  | فروغ | 
لینک های مهم
نوشته‌های پیشین
کد
شمارنده

دریافت کد تاریخ شمسی

طراحی شده توسط بلک تم