حال این روزهایم عصبی ست... از خودم فقط از خودم
دیروز دو سه بار گریه کردم، یک بار، به خاطر پریود لعنتی که اشکهایم را روان کرده بود و در برابر نزدیکترین آدم زندگی ام، مستاصلم کرده بود میخواستم دعوا کنم ولی نتوانستم توانش را نداشتم، و فقط گریه میکردم و اشک میریختم.
دومی و سومی اش به خاطر حماقت، حماقتی که سالهاست دارم...در برایر کسی که ارزشش را ندارد. دیروز با چیزی مستقیم مواجه شدم که چند سال بود از مقابله با آن طفره میرفتم.. البته باز هم لعنت بر پریودی..مزید بر علت دردم شده بود و بی اختیار دوباره اشک هاا ریختم.
اما به آینده امیدوارم.. احساس میکنم که این درد ها درد از پیله درآمدن است، سخت است ولی میدانم پرواز در انتظارم است.
چیزی ته دلم میگوید که آن که میخواهم میشود.خیلی مطمئنم که حتی قطعا میشود.. از جایگاه ترس قلبم نمیخواهمش اتفاقا از جایگاه شعف است که میخواهمش.. جایی در اعماق قلبم میگوید میشود و... میشود (لطفا برایم دعا کنید..امید که، دعاهای پاکتان سرنوشت خودتان را هم روشن کند، آمین)