تو دروغی، دروغی دلآویز
تو غمی، یک غمِ سختْ زیبا.
بی بها مانده عشق و دلِ من،
می سپارم به تو، عشق و دل را
که تو خود را به من واگذاری.
ای دروغ! ای غم! ای نیک و بد، تو!
.
آه، افسانه! با من بهشتی است
همچو ویرانه ای در بَرِ من.
آبش از چشمه ی چشمِ غمناک،
خاکش، از مشتِ خاکسترِ من،
تا نبینی به صورت خموشم.