نشسته ام پشت میز در سرکار، کمرم درد وحشتناکی دارد دلم دارد ساز جداگانه میزند، زانو هایم عین آن است که انگار ار قسمت کشکک دارد بند بند شود، سرم پر است از فکرهای عجیب و غریب . درد امانم را بریده ، فکرهایم را پریشان تر کرده..
ژلوفن را آرام از توی جلدش در میاورم و می اندازم بالا تا فکرهایم لااقل آرام بگیرد.