حالم خیلی بد است.
ببخشید اگر اینجا را میخوانی و مجبوری که مزخرفاتم را دوباره دوباره درباره اندوه هایم ببینی..
روزم را با میگرن شروع کردم و تا همین الان که در برف و بوران رفتم و قرص گرفتم باهاش سروکله میزدم..فردا روز مهمی است. خیلی خسته ام..توانی برایم نمانده..فردا ساعت دو و نیم به وقت اینجا نمیدانم در چه حالی هستم...
لطفا با سپیدی قلب های پاک تان برایم دعا کنید. به نور و نیکی احتیاج دارم تا روی پا بمانم..لطفا برایم خیلی زیاد دعا کنید.هربار که حالم بد بود و اینجا از شما دوستان نادیده ام- که شرح غصه هایم را با مهربانی هایتان میخوانید- خواستم که برایم دعا کنید، همیشه قلبم را گرم کردید و خواسته هایم معجزه وار برآورده شد. امیدوارم فردا هم بیایم و خبرهای خوبی برای گفتن داشته باشم.