دشت های دور

واقعا چه چیزی جز عنوان دارم که بگویم...

جهان پر از رنج است

با این حال

درختان گیلاس شکوفه می‌دهند." کوبایاشی ایسا" 

روزهای خاکستری غلیظ با لحظاتی از شادی و نور از پی هم می‌گذرند. آخرین باری که اینجا نوشتم واقعا حس می‌کردم که کسانی برایم دعا کرده اند و‌انرژی مثبت فرستاده اند که آنقدر خوش اقبال بودم. آن قرارداد را بستم و لحظاتی از شادی دنیایم را پر کرد.حال دوباره اما... دلهره.. برای چیزی دیگر...آه زندگی..

ولی چه می‌شود کرد؛ هنوز اما جهان جایی ست که در آن نور از لابلای درختان انبوه یک جنگل استوایی به زمین می‌رسند..هنوز جهان جایی است که یک پدریزرگ با نوه اش زیر باران سرخوشانه می‌خندند... هنوز جایی است که می‌توان بوی لطیف نوزادی را استشمام کرد..جایی است که شب پدر به فرزندش قول داده برای شهربازی فردا و امان از آن شب برای آن کودک..از آن اشتیاق و‌انتظار.. . جایی ست که یک نفر ایمیل ویزایش را دریافت کرده... جایی ست که یک نفر آخرین قسط آخرین وام بلندش را واریز کرده... جایی ست که در دل گرما، خنکی نگاه کسی همچون نسیم بر نگاه دیگری می‌نشیند..جایی است که عابری به محض آنکه بعد از کارهای اداری و بدوبدو ها رسیده به چهارراه، چراغ عابر سبز می‌شود... جایی است که یک نفر بالاخره پس از دوره ای از رنج می‌فهمد میخواهد با زندگی اش چه کار کند.. جایی است که لذت طعم ناب یک شیرینی جدید زیر دهان کسی مزه می‌کند..جایی است که در آرامش خانه ای سگ خرناس کنان زیر آفتاب لم داده .. جایی است که صدای خوشِ آوازِ زنی در کوچه ای پیچیده... جایی است که زنی پس از یک روز سخت روی ملحفه های سفید و تمیز تختش ولو می‌شود، جایی ست پر از قهقهه های مستانه ی کودکان فارغ از مدرسه، جایی ست پراز اولین روبرویی مادر با نوزاد تازه متولد شده اش...جایی ست که هنوز کسی صبح ها با صدای شلوغی گنجشکهای پشت پنجره اتاقش از خواب بیدار می‌شود..جایی ست که هنوز ...

 

چهارشنبه یکم تیر ۱۴۰۱ |  | فروغ | 
لینک های مهم
نوشته‌های پیشین
کد
شمارنده

دریافت کد تاریخ شمسی

طراحی شده توسط بلک تم