سخت است خیلی سخت مخصوصا آن زمان که هیچکسی را در آن جا نمیشناسی...
اما من قوی هستم و زن روزهای سخت. امیدم به خداست و عزیزان دلم که قوت قلب منند.زندگی مگر نه برای چشیدن این تجربه هاست؟ مگر نه اینکه به همین بالا و پایین هاست؟
شرایط سختی ست اما من سخت ترم. بازهم دوباره در این وانفسای زندگی فهمیدم که خودت هستی و خودت. دست روی زانوی خودت میگذاری و خودت گردِ روی پیراهنت را میتکانی...همه ما در آخر تنهاییم، چه با صدهزار مردم و چه بی صد هزار مردم.
روزهای سخت دارد شروع میشود، اما چه خوب که آبدیده میشوم...محک میزنم خودم را در این بازی.. آری اصلا بازی است، کل زندگی بازی است. این طور که نگاه میکنم خیلی سخت و نفس بر به نظرنمیآید.همیشه به همه میگویم که ما آدمها در سر و تفکرات خودمان خیلی بزرگیم و مشکلاتمان به طبع بزرگتر. همین که از اول تا به اینجای نوشتن این متن، چند نفر در جهان به دنیا آمدند و چندنفر دیگر از این دنیا رفتند نشان میدهد که چقدر کوچکم و اصلا کدام من؟ کدام مشکلات؟ ...
برای همه تان روزهای سپید در پیش رویتان آرزو میکنم.امید که ایام به کامتان باشد.اگر هم لحظه ای از دلتان گذشت و برایم دعا کردید که امید، نتیجه قلب پاکتان، به خودتان هزار هزار بازگردد. پیشاپیش منت دار انرژی های خوب و دعاهایتان هستم.
اگر قلب تان پاک باشد، در نهایت سرنوشتتان به نیکی خواهد بود... این جمله، اسم کتابی است که چندوقت پیش خواندم و این چند روز هی از ذهنم میگذرد.می دانم که همینطور است .آمین