?????Is there any possibility that might be a light at the end of this scary tunnel
?????Is there any possibility that might be a light at the end of this scary tunnel
.....
غم هرروز چهره جدیدی از خود به نمایش میگذارد برایمان.دیگر هر حرفی بیهوده ست،واژه کِی به کار غم آمده که این بار دومش باشد.
دیگر اما اشکم سرازیر نمی شود نه اینکه نخواهم ،نمی توانم، تمام اقیانوس هارا من بارها گریسته ام ،دیگر خالی ام از هرگونه حس.
خانه به حدی زیبا بود که از زیبایی اش از درون گریستم که چرا از این همین خانه ی بی قواره، این زیبا نمیتواند سهم ما باشد.
پولمان به خانه که نرسید رفتیم با نانیچ آبمیوه خوردیم برگشتیم ،بدمزه ترین آب پرتقال و تیرامیسوی کهشکان راه شیری را.
بعد از کنکور ارشد هم،بین قبول شدن خودم و رفتن دنی ،رفتن دنی را خواستم که نشد و خب طبیعتاٌ طبق فرمول کذایی خودم ارشد قبول شدم.
ولی این بار دیگر بار آخر است اگر نرود و نشود از هم میپاشد، میشناسمش .از این دنیا که هیچ چیزش به من نرسیده،فعل حال خواهان یک آرزو ام. فقط یکی..
میدانم که کسی اینجا را نمیخواند، ولی میشود اگر گذرت افتاد تویی که داری این را میخوانی برای دنی آرزو کنی که بشود و برود و بگیرد فاند لعنتی را؟